رادمان باهوش من
سلام پسر زبلکم. بابایی شیفت بود ما رفتیم خونه مامان جون. داشتم باهات قایم باشک بازی میکردم. اردک کوچولوت رو توی دستام جا به جا میکردم و بعد توی یکی از دستام قایم میکردم، وقتی ازت میپرسیدم توی کدو دستمه ، تو با دستای نازت دستی رو که توش بود نشون میدادی و میگرفتی.الهی قربون پسرم باهوشم بشم من. انقد ذوق کردم که به بابا جون و مامان جون هم نشون دادم. یه دفعه هم اردک رو که انداختم و گفتم تو کدوم دستمه تو اصلا به هیچ کدوم اشاره نکردی و به سمتی که اردک افتاده بود نگاه کردی. آره مامان جون ماشاءاله باهوش و زبلی. دیشب خاله فاطی و مامان جون اینا رو دعوت داشتیم. کلی با عمو محسن بازی کردی و بادهن باز و نازت به ...
نویسنده :
مامان رادمان
11:47